کد مطلب:369981 جمعه 20 اسفند 1395 آمار بازدید:314

56 - مصون ماندن از ضلالت یا هدایت الهی - مصون ماندن از فقر در پرتو عطای باریتعالی - برکنار ماندن از طغیان با تفضل پروردگار
 بسم الله الرحمن الرحیم

و لا اضلن و قد امكنتك هدایتی ، و لا افتقرن و من عندك وسعی ، و لا اطغین و من عندك وجدی .

معنای هدایت و ضلالت 

امام سجاد علیه السلام در این قطعه از دعای شریف مكارم الاخلاق سه درخواست از پیشگاه باری تعالی می نماید: اول : بارالها! به گمراهی و ضلالت ، گرایش نیابم با آنكه هدایت من برای تو ممكن است . دوم : بارالها! دچار فقر و تنگدستی نشوم با آنكه از فضل تو تمكن مالی دارم . سوم : بارالها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با آنكه تمام هستی و تمكن من از ناحیه توست .

به خواست خداوند این سه جمله از دعا كه موضوع بحث و سخنرانی امروز است . در آغاز لازم است معنای هدایت و معنای ضلالت از نظر لغت روشن شود، سپس پیرامون هر یك از آن دو مطالبی به عرض شنوندگان محترم برسد. راغب می گوید:

الضلال العدول عن الطریق المستقیم و یضاده الهدایة ، قال تعالی : فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه و من ضل فانما یضل علیها، و یقال الضلال لكل عدول عن المنهج عمدا كان او سهوا، یسیرا كان او كثیرا. (554)

ضلال عبارت از انحراف از صراط مستقیم است و ضد آن هدایت است . خداوند در قرآن شریف فرموده : هر كس راه هدایت بپیماید به نفع خود اوست ، و هر كس از آن راه منحرف گردد به ضرر او. و گفته می شود: ضلالت و گمراهی برای هر عدول از منهج صحیح است ، خواه عمدا باشد یا سهوا، كم باشد یا بسیار.

راه حق یكی است و راه باطل متعدد 

راه صحیح رفتن یكی است و راه باطل پیمودن متعدد است ، توحید و یكتاپرستی یك راه است و بس ، اما شرك ، راههای متعدد و مجاری گوناگون دارد: بت پرستی و آفتاب پرستی ، درخت پرستی و گاوپرستی ، ریاكاری و هوی پرستی ، و خلاصه هر پرستشی غیر از یكتاپرستی شرك است . از این رو خداوند در قرآن ، هدایت را كه نور است مفرد آورده و گمراهی را كه ظلمت و تیرگی است جمع آورده است :

الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور، و الذین كفروا اولیاؤ هم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات . (555)

خداوند ولی مردم با ایمان است و آنان را از ظلمتها و تیرگی های متعدد خارج می كند و به راه روشن و نورانیت هدایت می نماید. اما كسانی كه ولیشان طاغوت است و مایه گمراهی آنان است ، موجباتی را فراهم می آورد كه آنان را از نور فطرت منحرف می كند و به ظلمتهای گمراهی سوق می دهد.

راهنمایی آمیخته به لطف 

راغب در معنای هدایت می گوید:

الهدایة دلالة بلطف و منه الهدیة . ان قیل كیف جعلت الهدایة دلالة بلطف و قد قال الله تعالی : و اهدوهم الی صراط الجحیم (556) قیل ذلك استعمل فیه استعمال اللفظ علی التهكم مبالغة فی المعنی كقوله : فبشرهم بعذاب الیم .(557) (558)

هدایت عبارت از دلالت و راهنمایی آمیخته به لطف است و از همین باب است مسئله هدیه از این نظر كه آن حاوی لطف و عنایت است . اگر گفته شود چگونه هدایت را دلالت به لطف خوانده ای با آنكه خداوند این كلمه را در زمینه عذاب جهنم به كار برده و فرموده است : جهنمی را به دوزخ هدایت نمایید در پاسخ گفته می شود: استعمال كلمه هدایت در مورد دوزخیان بر سبیل تحكم و به عنوان شدت غضب و مبالغه در معنی است ، از قبیل اینكه گفته می شود: مردمان گناهكار را به عذاب دردناك بشارت ده با آنكه می دانیم بشارت در مورد خبرهایی است كه موجب مسرت و شادمانی می گردد، همان طور كه كلمه هدایت از شدت غضب به كار برده شده ، كلمه بشارت نیز در مورد جهنمیان از نظر شدت غضب به كار برده شده است .

آمادگی برای هدایت 

برای آنكه هدایت باری تعالی شامل حال انسان شود و آدمی مشمول رحمت و فیض باری تعالی گردد لازم است خود را با شرایط هدایت منطبق كند و مقدمات آن را در وجود خود ایجاد نماید تا بتواند از لطف الهی بهره مند گردد. اولین شرطی را كه باید طالب هدایت در خود ایجاد نماید آن است كه در باطن جدا خواستار هدایت باشد و بخواهد از ضلالت و گمراهی رهایی یابد زیرا اگر خواستار جدی نباشد به هدایت نمی رسد، مثلا درمان بیمار، اول شرطش این است كه بیمار جدا خواستار درمان باشد و هر راهی كه برای نیل به هدف می بیند در آن قدم بگذارد، یا یك انسانی كه می خواهد عالم شود اول باید جدا علاقه مند به تحصیل علم و نیل به كمال باشد و در مقابل جهل ، بی تفاوت نباشد. اگر با اراده جدی ، مریض به دنبال درمان برود و محصل ، دنبال علم برود موفق می شود، انسانی هم كه آرزومند است لطف راهنمایی خداوند به او برسد باید اراده جدی داشته باشد و بخواهد حتما از نعمت هدایت برخوردار گردد. مریضی كه طالب درمان است و محصلی كه خواهش علم دارد باید برای رسیدن به هدفهای خود مجاهده و كوشش كنند و حد اعلای سعی و عمل را به كار بندند تا موفق گردند.

نیل به توفیق با اراده جدی 

آنانكه خواهان هدایت و طالب سعادت و رستگاری هستند باید همت گمارند و برای نیل به هدایت باری تعالی مجاهده كنند و سعی و عمل لازم را به كار بندند تا موفق شوند. قرآن شریف در این باره فرموده :

و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین . (559)

كسانی كه در راه ما مجاهده می كنند و سعی و عمل خود را به شایستگی اعمال می نمایند ما آنها را هدایت می نماییم كه خداوند سبحان با محسنین و نیكوكاران است .

هدایت و به كار گرفتن عقل

اولین مجاهده ای كه در هدایت الهی را به روی انسان می گشاید و زمینه سعادت آدمی را فراهم می آورد به كار بردن عقل و استفاده كردن از نیروی خرد است . حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام به هشام فرموده :

تكمیل حجج الهی 

ان الله تبارك و تعالی بشر اهل العقل و الفهم فی كتابه فقال : فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه . اولئك الذین هداهم الله و اولئك هم اولوالالباب . (560) یا هشام ! ان الله عزوجل اكمل للناس الحجج بالعقول و افضی بالبیان و دلهم علی عبودیته بالادلاء. (561)

خداوند در قرآن شریف به اهل عقل و فهم بشارت داده و فرموده است : مژده بده به بندگان من ، آنانكه سخنان را می شنوند و از بهترین آن پیروی می كنند. اینان اند كه خداوند هدایتشان فرموده و صاحبان عقل اند. ای هشام ! خداوند حجج خود را برای مردم به وسیله عقل تكمیل نموده و آن را منتهی به بیان فرموده و مردم را به وسیله دلایل بر ربوبیت خود راهنمایی فرموده است .

خداوند، مصداق واقعی خردمندانی را كه از بهترین سخن پیروی می كنند در این آیه بیان فرموده است :

ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربكم ، فامنا. (562)

بارالها! ما شنیدیم صدای نداكننده ای را كه به ایمان دعوت می كرد و می گفت : ایمان بیاورید به پروردگارتان ، بارالها! دعوت او را اجابت نمودیم و ایمان آوردیم .

دو شرط برای نیل به هدایت 

برای نیل به هدایت باری تعالی باید پیمبر الهی بیاید، اوامر الهی را ابلاغ كند و با مردم سخن بگوید، مردم نیز عقلهای خود را به كار بندند، در سخنان فرستاده خدا تاءمل و تفكر نمایند، و با بصیرت و بینایی به وی ایمان بیاورند. اگر پیمبر بیاید و مردم عقل خود را به كار نبندند هدایت الهی تحقق پیدا نمی كند، اگر مردم ، عقل خود را به كار ببندند بدون راهنمایی الهی به هدایت واقعی نایل نمی شوند، بنابراین هدایت نیازمند به سخنان پیمبران و به كار گرفتن عقل و فكر كردن است ، و به فرموده علی (ع ) در مجمع البحرین ، ماده عقل :

العقل شرع من داخل ، و الشرع عقل من خارج ؛ عقل در آدمی به منزله شرع درونی است و شرع مقدس فرستاده خدا به منزله عقل برونی است برای بشر.

حجت ظاهری و باطنی 

عن الكاظم علیه السلام قال : ان الله علی الناس حجتین : حجة ظاهرة و حجة باطنة . فاءما الظاهرة فالرسل و الاءنبیاء و الائمة ، و اما الباطنة فالعقول . (563)

امام كاظم (ع ) فرموده : خداوند در بین مردم دو حجت دارد: یك حجت ظاهری و آشكار و آن دیگر حجت باطنی و پنهان . اما حجت ظاهری خداوند، رسل و انبیا و ائمه علیهم السلام اند، و اما حجت باطنی خداوند عقلهای مردم است .

درك معنوی و اعتراف به زبان 

از آنچه مذكور افتاد این نتیجه به دست آمد كه اولین مجاهده و كوشش در راه نیل به هدایت باری تعالی گوش دادن به سخنان پیمبران و به كار بستن عقل در شناخت واقعیت و حقیقت آنان است . اگر آدمی این مرحله را بگذراند و به نبوت پیمبران الهی باور بیاورد یكی از مهمترین مراحل هدایت الهی را گذرانده است .

شناخت حقیقت و انكار به زبان 

اما مرحله دوم این است كه پس از دانستن حقیقت و درك واقعیت دعوت پیمبران آن را كه در دل فهمیده و با عقل تشخیص داده به زبان بیاورد و اعتراف كند، اما این كار، نیازمند به مجاهده با هوای نفس و غلبه بر تمنیات حیوانی است ، و اگر مجاهده با هوی سنگینتر از مجاهده عقلی نباشد از آن خفیفتر نیست زیرا بسیاری از مردم در مواردی حقیقت را درك می كنند، اما اسیر یك سلسله تعلقات و توهمات اند، گرفتار خودخواهی ، بلند پروازی ، استكبار، تعصب خانوادگی ، تعصب قومی ، لجاجت و عناد، كه قدر جامع همه اینها هوای نفس است . هوای نفس نمی گذارد انسان به واقعیت اعتراف كند و حقیقت را بگوید و در خلال آیات قرآن شریف و روایات مواردی در این باره آمده كه به مناسبت ، چند مورد آنها برای شاهد ذكر می شود. كسانی بعد از دیدن معجزات حضرت موسی بن عمران و مطمئن شدن به این مطلب كه او فرستاده باری تعالی است حاضر نشدند اطمینان قلب خود و باور و ایمان معنوی خویش را به زبان بیاورند. قرآن در این باره فرموده است :

و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا. (564)

اینان انكار كردند نبوت موسی بن عمران را با اینكه یقین قلبی داشتند و انگیزه اینان در این انكار بلند پروازی و ستمگری بوده است ، نتوانستند با روح بلندپروازی و هوای نفس خود در ظلم و ستم مبارزه و مجاهده نمایند.

كتمان كنندگان حق 

الدین آتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیكتمون الحق و هم یعلمون . (565)

كسانی كه اهل كتاب اند پیغمبر اسلام را می شناسند همانند شناخت فرزندان خودشان ، اما گروهی از آنها حق را كتمان می كنند با آنكه به حق ، عالم و آگاه اند.

و كذلك ما ارسلنا من قبلك فی قریة من نذیر الا قال مترفوها: انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون . (566)

اینچنین است كه ما پیش از تو در هیچ قریه ای پیمبر و نذیری نفرستادیم مگر آنكه اسرافگران می گفتند: پدران خود را بر روش و عقیده ای یافته ایم و ما نیز به آنها اقتدا می كنیم و از پی عقاید آنها می رویم . ابوجهل درباره پیغمبر گفت :

تقلیدهای كوركورانه 

و الله انی لاعلم انه صادق و لكن متی كنا تبعا لعبد مناف . (567)

به خدا قسم می دانم كه پیمبر اسلام راست می گوید و فرستاده خداوند است ، اما چه زمان قبیله ما و گروه ما از گروه و قبیله عبدمناف پیروی نموده اند .

جهاد با نفس و نیل به هدایت 

البته كسانی كه اسیر لجاج و عنادند، اسیر هوای نفس و بلند پروازی هستند، و اسیر تعصب پدران و تصلب و پافشاری در روش اجداد قوم خود هستند و نمی توانند حقایق را درك كنند زیرا اینان قدرت مجاهده با نفس خود و تمنیات خویشتن ندارند. نتیجه اینكه نیل به هدایت باری تعالی از راه مجاهده و كوشش میسر است ، كسی كه می خواهد از این نعمت بزرگ برخوردار گردد باید در درجه اول ، عقل خود را به كار بندد و ندای انبیا را با نیروی خرد بررسی كند و ایمان بیاورد. ثانیا، باید هوای نفس خود را واپس زند، از تعصب و تصلب و لجاج و بلند پروازی ، خویشتن را مصون دارد تا بتواند با مجاهده با هوای نفس ، خود را به حقیقت برساند و از هدایت باری تعالی برخوردار گردد. جمله اول دعای امام سجاد (ع ) موضوع سخنرانی امروز ناظر به این گروه است . در پیشگاه الهی عرض می كند:

و لا اضلن و قد امكنتك هدایتی : بارالها! به گمراهی و ضلالت گرایش نیابم با آنكه هدایت من برای تو ممكن است .

صراط مستقیم در امور دین و دنیا 

كسی كه عقل خود را به كار بسته و در سخنان پیامبر گرامی اسلام (ص ) دقت نموده و به نبوت آن حضرت پی برده و در باطن ایمان آورده است بعلاوه با هوای نفس خویش مجاهده كرده و باور معنوی خود را به زبان آورده و به گروه مسلمانان پیوسته است ، چنین انسانی حق دارد بگوید: بارالها! مورد حمایت و عنایتم قرار بده به گونه ای كه در صراط مستقیم كمترین انحرافی پیدا نكنم و در باطل قدم نگذارم . اگر این انسان ، عالم و روحانی عالی قدر است از خدا می خواهد كه بارالها! در مطالعه قرآن شریف و روایات دچار اشتباه فكری نشوم ، تو مرا مورد پشتیبانی و لطف خودت قرار ده كه حقایق را آنطور كه هست از كتاب و سنت درك كنم . اگر یك انسان اجتماعی وارد در امور مملكت است باید بگوید: پروردگارا! مورد عنایت و حمایتم قرار بده كه در سعادت مردم به صراط مستقیم بروم ، دچار انحراف نشوم و به ضرر كشور اسلامی قدمی برندارم . خلاصه هر كس در هر روشی كه قدم می زند و در هر كاری كه وارد است اگر مشمول هدایت باری تعالی بشود و خداوند لطف خود را شامل حال او فرماید از خطر و انحراف مصون می ماند و سرانجام در هر كاری به سعادت شایسته آن كار نایل می گردد.

حضرت زین العابدین (ع ) در جمله دوم دعای موضوع بحث و سخنرانی امروز به پیشگاه الهی عرض می كند:

و لا افتقرن و من عندك و سعی : بارالها! دچار فقر و تنگدستی نشوم با آنكه به فضل و عنایت تو از نعمت گشایش برخوردارم .

در قرآن شریف و روایات اولیاء گرامی اسلام ، كلمه فقر مكرر آمده و به مناسبت هر مقامی معنای مخصوصی از آن ارائه شده است .

احتیاج ممكن به واجب 

یا ایها الناس ! انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید. (568)

خداوند در این آیه شریفه تمام انسانها را در همه قرون و اعصار مخاطب ساخته و فرموده است : ای انسانها! همه شماها فقرا و نیازمندان درگاه مقدس باری تعالی هستید و خداوند است كه غنی بالذات و بی نیاز از همه موجودات است .

مقصود از فقر در این آیه ، تهیدستی و بی چیزی نیست و از غنی در این آیه ، ثروتمندی و تمكن مالی اراده نشده است ، بلكه مقصود از فقر، احتیاج ذاتی ممكن الوجود است به غنی بالذات یعنی حضرت واجب الوجود، و مراد از غنی بی نیازی من جمیع الجهات خداوند است از همه موجودات . این فقر برای ممكن الوجود نه تنها مایه نقص نیست بلكه هر قدر انسانی به نیازمندی خود بهتر توجه كند و فقر خود را در پیشگاه الهی فزونتر بداند قدر و منزلت او بیشتر و بالاتر است ، و بر همین اساس ، رسول اكرم (ص ) فرموده است :

افتخار رسول اكرم (ص ) به فقر خود 

الفقر فخری و به افتخر علی سائر انبیاء. (569)

فقر و نیازمندی مایه افتخار من است و من به اتكای این فقر برای احساس نیازمندی خود به ذات اقدس الهی بر سایر پیمبران افتخار می نمایم .

البته تمام انبیا و مربیان الهی خود را فقیر و نیازمند به ذات اقدس الهی می دانستند، اما اینكه رسول اكرم (ص ) می گوید: من فقر خود را مایه مباهات و افتخار خود نسبت به سایر پیمبران می دانم از این نظر است كه مراتب ایمان رسول اسلام و اتصال او از نظر معنوی به ذات اقدس الهی به قدری رفیع و بلند است كه از اتصال دیگر پیمبران بالاتر است . او فقر خود را به خداوند بیش از سایر پیمبران و انقطاع خویشتن را از جمیع ماسوی الله بیش از سایر فرستادگان خدا درك می كند از این رو به خود اجازه می دهد كه بگوید: من به این فقر بر دیگر پیمبران مفتخرم . این فقر بزرگ و افتخارآمیز همان است كه در دعا آمده است :

فقر واقعی یا بی نیازی از خدا 

اللهم اغننی بالافتقار الیك و لا تفقرنی بالاسغناء عنك (570)

بارالها! با فقر و نیازمندی به خودت مرا غنی كن و با بی نیازی از ذات اقدس خودت دچار فقرم منما.

درباره فقر و غنای مالی روایات بسیاری از اولیای گرامی اسلام رسیده كه در بعضی از آن روایات ، فقر و غنی را ممدوح خوانده اند و در بعضی از آن روایات مذموم ، و در سخنرانی هشتم قسمتی از آن روایات ذكر شده و پیرامون فقر و غنی از نظر مبانی اسلام توضیح داده شده است . اما در اینجا فقط به یك مطلب اشاره می شود و آن مطلب این است : فقری كه مسلما مذموم است و می تواند آدمی را دچار حداقل مایحتاج زندگی باشد و نتواند به قدر ضرورت ، خود و عائله خود را اداره نماید. علی علیه السلام درباره چنین فقری فرموده است :

فقر مایه فساد اخلاق 

العسر یفسد الاخلاق . (571)

مضیقه زندگی و فقد مالی ، اخلاق آدمی را فاسد می كند و انسان را از مسیر صحیح منحرف می نماید.

درخواست ائمه معصومین علیهم السلام از پیشگاه الهی در گذران زندگی ، تاءمین معاش به قدر كفاف و عفاف بودن و در مقام دعا از خداوند می خواستند كه فاقد آن نباشند. امام سجاد (ع ) در جمله دوم دعا كه موضوع بحث و سخنرانی امروز است به خداوند عرض می كند:

و لا افتقرن و من عندك وسعی ؛بارالها! دچار فقر و تنگدستی نشوم با آنكه تو به فضل خود می توانی از گشایش زندگی برخوردارم سازی . امام (ع ) در جمله سوم دعا كه موضوع بحث امروز است عرض می كند:

مصونیت از طغیان 

و لا اطغین و من عندك وجدی ؛بارالها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با آنكه تمام هستی و تمكن من از ناحیه توست .

حضرت علی بن الحسین علیهما السلام پس از درخواست گشایش مالی از طغیان نام می برد و از خداوند می خواهد كه در زمینه مال دچار تجاوز از حد نشود و این درسی است بسیار آموزنده برای پیروان آن حضرت و همچنین برای كسانی كه می خواهند بر اثر تمكن مالی از مرز انسانیت خارج نشوند و به طغیان و سركشی گرایش نیابند. مالدار شدن از جمله عواملی است كه می تواند در آدمی اثر بد بگذارد و او را به طغیان و تجاوز از حد وادار نماید. قرآن شریف در این باره فرموده است :

ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی . (572) موقعی كه آدمی متمكن می شود و خود را از نظر مالی بی نیاز می یابد حالت سركشی و طغیان به خود می گیرد و از مرز حق و عدل فراتر می رود. علم نیز مانند مال در افرادی كه ظرفیت ندارند. می تواند اثر نامطلوب بگذارد و آنان را به طغیان وادار نماید.

فی الحدیث : ان العلم طغیانا كطغیان المال . (573)

در حدیث آمده است كه برای علم طغیانی است همانند طغیان مال ، یعنی افراد تحصیلكرده و درس خوانده مثل مالداران در معرض خطر غرور علمی و طغیان اخلاقی هستند. نه تنها مال و علم بلكه هر برتری و تفوق در انسانهای نالایق اثر بد می گذارد و موجب طغیان و تجاوزشان می گردد.

بدگهر را علم و فن آموختن دادن تیغ است و دست راهزن تیغ دادن در كف زنگی مست به كه آید علم ناكس را به دست علم و مال و منصب و جاه و قران فتنه آرد در كف بد گوهران علی علیه السلام درباره قلب و عوارض گوناگونی كه بر اثر رویدادهای مختلف در آن پدید می آید مطالبی فرموده از آن جمله در زمینه مال و ثروت است .

دل یا كانون تضادها 

لقد علق بنیاط هذا الانسان بضعة هی اءعجب ما فیه : و ذلك القلب . و ذلك ان له مواد من الحكمة و اضدادا من خلافها. فان سنح له الرجاء اذله الطمع و ان هاج به الطمع اهلكه الحرص ، و ان ملكه الیاءس قتله الاسف ، و ان عرض له الغضب اشتد به الغیظ، و ان اسعده الرضی نسی التحفظ و ان غاله الخوف شغله الحذر، و ان اتسع له الامن استلبته الغرة ، و ان افاد مالا اطغاه الغنی ، و ان اصابته مصیبتة فضحه الجزع . فكل تقصیر به مضر، و كل افراط له مفسد. (574)

در آدمی پاره گوشت معلقی وجود دارد عجیب تر از همه آنچه كه در اوست و آن قلب است . در این عضو شگفت آور موادی است از حكمت و ضد حكمت . اگر امیدوار شود طمع او را ذلیل و خوار می كند، اگر طمع تهدیدش نماید موجب هلاكش می شود، اگر دچار یاءس گردد اندوه و اسف او را می كشد، اگر غضب آلود و خشمگین شود غیظش تشدید می گردد، اگر از رضا و خشنودی برخوردار شود پرهیز از عوامل مضر و زیانبار را فراموش می كند، اگر دچار خوف شود همش در پرهیز و اجتناب مصروف می گردد، اگر در گشایش واقع شود غفلت مایه سلب موفقیتش می گردد، اگر پولی به دست آورد بی نیازی به طغیانش وا می دارد، اگر با مصیبتی مواجه شود جزع و بیتابی موجب رسواییش می گردد، پس هر تقصیری برای وی زیانبار است و هر افراطی برای او مایه فساد و تباهی است .

تمكن و یاد خدا 

كسانی كه به خداوند توانا ایمان واقعی دارند و همواره به یاد او هستند اگر متمكن و ثروتمند شوند از حدی كه باید خارج نمی گردند و به سركشی و طغیان نمی گرایند زیرا اینان می دانند كه مالك واقعی اموال ، خداوند است و آنها امانت دار او هستند، هر وقت اراده فرماید ثروت را می گیرد و از آنان خلع ید می نماید. قرآن شریف درباره این گروه باایمان فرموده :

رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذكر الله . (575)

در بیتهای رفیع توحید، مردانی جای دارند كه تجارت و داد و ستد كه منشاء درآمدهای مالی است آنان را از یاد خدا غافل نمی كند.

بی گمان كسی كه مالی در اختیار دارد، خود را امانت دار می شناسد، و خداوند را مالك واقعی و معطی آن می داند از خطر طغیان و سركشی مصون خواهد بود. جالب آنكه امام سجاد (ع ) در جمله سوم این قطعه دعا كه موضوع آخرین قسمت سخنرانی امروز است به گونه ای سخن گفته كه مبین همین مطلب است :

و لا اطغین و من عندك وجدی ؛ بارالها! گرفتار طغیان و تجاوز از حق نشوم با اینكه تمام هستی و تمكن من از ناحیه توست .

در گذشته و حال افراد بسیاری وجود داشته و دارند كه جایگاهشان از نظر معنوی درست در نقطه مقابل مردان الهی است ، اینان ثروتی گرد آورده و بر اثر بی ایمانی دچار غرور و طغیان شده و به سركشی و فساد اخلاق گرایش یافته اند، خود را گم گرده ، اخلاق انسانی را از یاد برده ، مردم را با دیده تحقیر و اهانت نگریسته ، و بذر دشمنی و كینه خود را در قلوبشان افشانده اند. قارون ، ثروتمند عصر موسی بن عمران می گفت :

قارون و غرور ثروت 

انما اوتیته علی علم عندی ؛ (576) من این ثروت را بر اساس لیاقت علمی خود به دست آورده ام و از خداوند و عطیه او اسم نمی برد، اینان نیز همانند قارون سخن می گویند.

اگر اموال تا پایان عمرشان باقی بماند در جامعه بر اثر اهانت و تحقیر مردم همواره مورد بغض و بدبینی هستند و اگر بر اثر حادثه ای ثروتشان از میان برود شخصیتشان سركوب شده و مردم آزرده خاطر نیز از سقوطشان مسرورند.